مکان:فیروزآباد/کوه هایقر/دره گلین اوچان(پرواز عروس)
دره «گلین اوچان» در کوه هایقر در 35
کیلومتری جنوب فیروزآباد واقع شده است.نام کوه هایقر(تلفظ به ترکی قشقایی :هایغیر)
به کلمه اویغور که طایفه ای از ترکان میباشد نسبت داده میشود.دره «گلین اوچان» به
معنای دره پرواز عروس و کوه هایقر از قشلاق های مشهور و تاریخی ایل قشقایی میباشد.ناصرخان
قشقایی آخرین ایلخان قشقایی( موتوفی 1362-آمریکا) وصیت نموده است که جسدش در
بالاترین نقطه کوه هایقر دفن شود.براساس یک داستان در بین مردم قشقایی در کاروان
عروسی که از بالای دره میگذشته است عروس همراه با اسب به پایین پرتاب میشود و کره
ی اسب هم که بر پشت مادر میدود به پایین پرتاب میشود.
برای دسترسی به کوه و دره،بعد از روستای شهید دستغیب در جاده فیروزآباد-قیر در
کیلومتر 25از جاده فرعی فیروزآباد-هنگام-قیروکارزین که ابتدای آن با تابلو سد
هایقر مشخص شده است تا ابتدای کوه و سد باید پیش رفت.نزدیکترین روستای در طول مسیر قبل
از دره روستای شهید دستغیب(10 کیلومتر) و بعد از دره دهرود نام دارد که از انتهای
دره 8 کیلومتر فاصله دارد.
دره از دو قسمت مجزا و غیر قابل خروج به طول تقریبی 8 و 4 کیلومتر تشکیل شده است
که در بین این دو قسمت فضایی به طول تقریبی 1 کیلومتر از ارتفاع دیواره ها کاسته
میشود و امان خروج از دره به سمت بیرون وجود دارد.
رودخانه بستر دره ادامه رودخانه قیروزآباد میباشد که پس از آبیاری دشت فیروزآباد
از مسیر دره به سمت جنوب شرق فیروزآباد و روستای دهرود میرود و پس از عبور از
اراضی دهرم با پیوستن به ادامه رودخانه قره قاج با نام مند در استان بوشهر به خلیج
فارس میریزد.رودخانه فیروزآباد از کوههای منطقه شوراب و حنیفقان فیروزآباد سرچشمه
میگیرد.
پوشش گیاهی درون دره در دیواره ها بیشتر بوروق(بادام کوهی) و بن(پسته کوهی) و در
بستر دره ،بید و خرزهره و نیزار میباشد.در بین دره مکانهایی شبیه به چشمه دیده
میشود که بدلیل جاری بودن رودخانه در بستر دره هویت آنها قابل تمییز از رودخانه
نیست.
شرایط برنامه و تیم:
برنامه متشکل از چهارنفر به سرپرستی علی اکبر رضایی( در تاریخ:29 و 30 بهمن 1394
)با یک شب کمپینگ در ابتدای دره آغاز شد.مدت زمان طی دره 10 ساعت مداوم و جدی
همراه با نیم ساعت استراحت و نیم ساعت بررسی دره ای فرعی بطول انجامید که شامل 8
کیلومتر نخست دره و 4 کیلومتر کوهنوردی و پیاده روی به سمت خروج از دره و منطقه
میدانک تا جاده میباشد.
پوشش جانوری مشاهده شده درون دره شامل کبک و تیهو و لک لک و مار و
چوله(تشی)میباشد.اما در بین مسیر همواره ردپا و مدفوع حیوانات مختلف دیده میشود.
بطور تقریبی نیمی از مسیر در آب پیموده میشود و بدلیل سختی مسیر داشتن آمادگی
جسمانی و تجهیزات مناسب و لوازم شب مانی وخوراک به مقدار کافی ضروری بنظر میرسد.
در طول دره استفاده از تلفن همراه به هیچ وجه مقدور نیست.
مسیر پیموده شده توسط ما شامل 8 کیلومتر نخست میباشد و هیچ اطلاعی از 4 کیلومتر
بعد وجود ندارد.
بدلیل بکر بودن دره و انبوه بودن پوشش گیاهی و نبود پاکوب و تغییر عمق آب پس از طی
چند کیلوتر از دره ،یافتن مسیر بسیار دشوار میشود.
نمایی از دشت فیروزآباد و عبور رودخانه فیروزآباد از آن و در ادامه از روستاهای ده بین و سرتل و سرگر به سمت هایقر
نمایی از کوه و دره هایقر بر روی گوگل ارث
نقطه قرمز محل خروج ما از دره بود
خط قرمز مسیز پیمایش ما بود که از قسمت سبز رنگ،قسمت دوم دره عبور نکردیم و از دره خارج شدیم و پس از آن دوباره به رود و انتهای دره رسیدیم و با جاده مالرو تا جاده فرعی فیروزآباد-هنگام-قیر پیمودیم
نقطه آبی رنگ بروی نقشه روستای دهرود نزدیکترین روستا پس از دره به فاصله تقریبی هشت کیلومتر
و در انتها چند عکس از دره و مسیرهای پیمایش
نقاشی و خطی از امیرعطاخان صولت السلطنه قشقایی
همیشه تصاویر ذهنی وسیعی از تبریز و آزربایجان بخاطر نقش این خطه در تاریخ ایران و ادبیات مردم قشقایی داشتم
در بزم ها و شادی ها مادران زمزمه میکردند:
بو یول گئدر تبریزه
قناتی ریزه ریزه
تاریم بیر یول وئر بیزه
بیز گئدک اؤلکه میزه
تبریز اوسته گونئی دیر
شیشه لر دولو مئی در
یاردان بیر ناما گلمیش
تامام آرزی گیلئی دیر
قارشیا یاتان قارلی سهند
نه خوب اسر سنینگ یئلینگ
گئدر قیشینگ گلر یازینگ
خرم اولور سنینگ ائلینگ
و...
دوست داشتم این ناحیه را از نزدیک ببینم و با مردم و فرهنگ و شباهتها و تفاوتهایشان با قشقایی ها بیشتر آشنا شوم
از چندین شهر گذشتیم،تبریز و جلفا و اسکو را از نزدیک دیدیم
تبریز شهری زیبا و تمیز بود با هویت شهری،بسیاری از افراد خود را با نام محله هایشان معرفی میکردند که نام هایی قدیمی به ترکی یا به نام اشخاص بود،محله ای هم داشت به نام قره قاج که نام منطقه و رودخانه ای در مناطق قشقایی نشین جنوب است
با همه ترکی به لهجه ی قشقایی صحبت میکردم گرچه با لهجه ی آزری هم آشنایی داشتم،همین باعث میشد که با لهجه و فرهنگ و فاکتور های قومی قشقایی ها بیشتر آشنا شوند و برایشان هم بیشتر جالب بود
تقریبا از تمامی مکان های تاریخی و تفریحی و شهری و موزه های تبریز دیدن کردیم،جالب ترین مکان که نامش را قبل از سفر نشنیده بودم موزه ی عصر آهن بود که توصیه میکنم اگه رفتید تبریز حتما از دست ندهید
جلفا شهری مرزی،منطقه آزاد،کوچک و تمیز بود و با آب و هوایی به نسبت گرمتر
مناطق شهری،کلیسای سنت استپانوس،تفرجگاه آسیاب خرابه را رفتیم و در حاشیه ی ارس سیر کردیم،همان آراز که بین قشقایی ها در نام مردان به وفور یافت میشود و در مجالس و بزم ها ترانه آراز آراز خان آراز را میسراییم
اسکو شهر کوچکی بود نزدیک به تبریز همانجایی که یاغلیق یا یایلیق دستمال ابریشمینی که مادران ما بر سر میبندند بافته میشود.جالب بود که یاغلیق ترکمن ها نیز از این شهر فرستاده میشد.یکی از فروشنده ها میگفت اینها با دست در کارگاههای خانگی بافته میشوند.باغهای گردو هم فراوان بود
روستای کندوان در اسکو از مشهورترین مناطق توریستی ایران است،اما حیف که دیگر رنگ و بوی زندگی در آن کمرنگ شده بود و بیشتر خانه ها به مغازه هایی با عنوان نمایشگاه صنایع دستی یا لواشک فروشی تبدیل شده بود.
اگر جایی رختی را بر بندی یا کودکی را در حال بازی میدیدم خوشحال میشدم که هنوز این روستا بوی زندگی میدهد
تعریف هتل کندوان را هم بسیار شنیده بودیم خواستیم ببینیم گفتند بازدید نفری 5000 تومان که ما هم بیخیال شدیم
کلیبر،ارومیه و اردبیل جاهایی بودند که فرصت نشد ببینیم و به سفرهای بعدی موکول شد
در طول سفر برای اولین بار با قطار دو مسیر تبریز-جلفا و تبریز-تهران را سیر کردیم تا دیگر اگر جایی قطار دیدیم واگن هایش را نشماریم.سال پیش هم در سفر به سرزمین وحی برای اولین بار سوار هواپیما شدم و حالا دیگر به سمت هیچ هواپیمایی انگشت اشاره بلند نمیکنم ! قطار ارزانتر و بسیار راحتتر از اتوبوس و سواری بود
حاشیه ها و حرف ها بسیار بود که در خحوصله ی مطلبی در وبلاگ نمیگنجید و اختصار ذکر شد،به تعدادی عکس همراه با توضیحات در ادامه مطلب بسنده کردم :
مطلب زیر که توسط آقای محمد نادری دره شوری نوشته شده و در سایت ایشان منتشر شده بود دعوت به همکاری است برای ساختن آرامگاه مآذون و مجموعه فرهنگی آن٬بی شک در صورت ساخت خدمت بزرگی از لحاظ فرهنگی و اجتماعی به مردم قشقایی و جوانان و حتی در سطح کلان ملی خواهد شد...
(اگر هر قشقایی فقط هزارتومان کمک کند،
آرامگاه مأذون ومجموعه فرهنگی آن ساخته میشود)
"مدت دیر اولموشام مست هوی عشق
دیوانه یــــــه همخوی اولور خوی عشق
یوز ایـل اؤلموش اولسام گلر بوی عشق
مأذون دئر ایــــــــله سنگ قبرستانیمی" (مأذون)
در دیماه ۱۳۷۲ هجری شمسی به بهانه یکــصدمین سال در گذشت میرزا مأذون، شاعر و عارف سترگ ایل قشقایی و عشایر جنوب، یادمانی در سالن اجتماعات آموزش و پرورش عشایری در خیابان باغ ارم شیراز برگزار گردید در حالی که کسی نمیدانست آرامگاهش کجاست چه گونه مرده و چه کسی درکجا به خاکش سپرده...
مرحوم شهبازی از قول شیرزاد بیگ دزکردی نوشته بودکه مدفنش در بقعه شازده منصور شیراز است و من از شخص دیگری شنیده بودم در قبرستان شادایی الله شیراز است حتی شنیده بودم که بقعه شاهزاده منصور هم در همانجاست و در سال ۱۳۶۴ که دانشجوی دانشـــــــــگاه شیراز بودم مدتها وقت صرف کرده آن قبرستان وسیع را سنگ به سنگ جستجو کرده بودم اما...
در گیر و دار بزرگداشت، برخی از سخنوران از نامعلوم بودن مکان دفنش می گفتند و... تا این که نو جوانی در پشت سن پیشم آمد و گفت پیر مردی در وسط سالن اظهار میدارد که جای قبر ماذون را میداند یه سرعت کارگردانی را رها کرده به سراغش رفتم شماره تلفنش را گرفته برگشتم.
دو روز بعد از بزرگداشت با بی صبری تمام همراه دوست جدیدم مهندس حسین حیدری، که در همین برنامه باهم آشنا شده بودیم و بعدها بر اساس تلاشهایش به حیدری مأذون معروف شد با جعبه ای شیرینی به دیدارش رفتیم.
خانه زنده یاد عزیزخان فیلی قشقایی (متخلص به خسته) در خیابان فضل آباد شیراز بود. پس از معارفه و چای و شیرینی پای صحبت های شیرینش نشستیم که: مأذون اواخر عمرش را در شیراز در یکی از اتاقهای خانه مشیر دفتر که از بستگانش بوده در همسایگی خداکرم خان فیلی، پدر عزیز خان، ساکن بوده و در همانجا با کمک مرحوم نجفقلی خان اشعارش را جمع آوری ومرتب میکند (اهتمام ائیله دی ییغدی کتابیم...) هنگامی که به دعوت کلانتر طایفه بهارلو به داراب میرود( داراب دا اه یله نن خان نو جوان...) کتابش را به خداکرم خان میسپارد که در یخدانی چوبی قرارش میدهد دو ماه بعد که از داراب بر میگردد و برای گرفتن کتاب میرود با تأسف میبینند که موشها دمارش را در آورده اند.(داغیلار تفرقه اولار دفتریم...) از نو شروع به نوشتن میکند اما اجل از راه میرسد و کارش ناتمام میماند...
عزیزخان از بقعه میگفت از قبر دو برادرش که در نو جوانی به مرض حصبه از دنیا رفته اند و قبرشان با مأذون ۲ متر فاصله دارد از پدرش که هرشب جمعه دستش را میگرفته بر سر خاک برادرانش میبرده و قبری که در کنارآنها بوده. یک روز از پدرش می پرسد که آیا این هم برادرم بوده؟ جواب میدهد نه این دوست و همسایه ام بود و بعد ها که بزرگتر میشود از مأذون برایش میگوید و می سپارد که روزی قشقایی ها به سراغ این قبر خواهند آمد. روزی که احتمالا من نیستم مکان آن را به خاطر بسپار مطالبی را که گفتم فراموش مکن تا روزی که جویندگانش را بیابی و این امانت را تحویلشان دهی...
مارا بر بقعه برد جایی که بیش از ۲۵ سال بود نرفته بود اما جالب بود خیلی ها میشناختنش محوطه بقعه و روی قبر ها با خاک مسطح و موزائیک شده بود اما بازهم توانست محل قبر را مشخص کند حاج عباس شمیرانی، رئیس هیأت امناء شاهزاده منصور و سایر اعضا وحتی خانم بسیار مسنی را به بقعه آوردند، محل قبر را تأیید کردند. سپس مارا به خانه ای برد و اتاقی را که مأذون آخرین روزهای حیاتش را در آن گذرانده بود نشانمان داد وبعد گفت خدا از شما راضی باشد! سالها بود دین سنگینی بردوشم بود الان احساس راحتی میکنم... ـ خدایش رحمت کناد ـ
چند روز بعد به اوقاف شیراز رفتم آقای مددی، رئیس ناحیه۳، و آقای نادر ریاحی، مدیر کل اوقاف، به خوبی تحویل گرفتند و از هر نوع مساعدت دریغ نکردند هیأت امناء آرامگاه مأذون تأسیس شد و چون در آخرین تحقیقات ثابت شده بود که شازده منصور امامزاده نیست این بود که کلیه محوطه بقعه کتبا به این هیأت امنا واگذار گردید تا قبر مأذون باز سازی شود...
با معرفی اوقاف در بانک ملی مرکزی شیراز حسابی با سه امضا، (حسین حیدری آغاجاری، من و آقای صفری از اداره کل اوقاف)، به نام آرامگاه مأذون افتتاح گردید. با اولین کمک نقدی که دریافت شد تعدادی قبض جمع آوری اعانه چاپ شد. جلسات بزرگ و کوچک گرفته شد اعلامیه ها پخش شد. علاوه بر اعضای اصلی حدود ۱۸۰ نفر اعضای افتخاری به جمع پیوستند و قبوض در اختیار آنان قرار گرفت. دست دریوزگی به هر کسی گشودیم...
مهندس غلامعلی دیزجانی که آن موقع رئیس سازمان عمران و بهسازی شهر شیراز بود، نظارت و مهندس حسین حیدری مدیریت ساخت و ساز افتخاری آن را عهده دار شدند که بعد ها آقای مهندس حسین روانان هم دست یاری داد. باتمام تلاشی که شده و ریزه کمکهایی که از برنامه و بودجه، اوقاف، ارشاد و حمایت آقای حاج سید نورالدین دبیری، نبیره مأذون، و برخی افراد خیر شده توانسته ایم کل محوطه(۱۰۰۰متر مربع) را تا عمق یک متر خاک برداری کرده، شالوده مجموعه فرهنگی آرامگاه را بنا نهیم. بخشی از محوطه را با مخلوط بالا آورده زیربنای خود آرامگاه را با بتون بسازیم و سنگ قبر مرمر اهدایی آقای دبیری را بر روی آن نصب کنیم.
اما برای ساختمان بنای یادبود آرامگاه، مجموعه فرهنگی(شامل سالن اجتماعات، موزه، کتابخانه و...)، و محوطه سازی که زحمت طراحی افتخاری آن را مهندس مهرداد طیبی پور کشیده اند هنوز دستمان باز و چشممان در راه است...
دست ازکرم به عذرتنک مایگی مشوی/ /برگی درآب کشتی صد مور میشود (صائب)
(شماره حساب آرامگاه مأذون: ۹۳۲۱۰ بانک ملی شعبه مرکزی شیراز)
(ضمنا ازعزیزانی که قبوض اعانه گرفته اند استدعا داریم اگر نمیتوانند کمکی کنند لا اقل قبض ها را به هیات امنا برگردانند)
از تمام اهل فضل و کمال و ادب مخصوصا دانشجویان عزت طلب قشقایی نیز استدعا دارم این مطلب را در سایت یا وبلاگ خود قرار دهند، شاید قلم خیرشان سبب قدم خیری گردد... انشاا...
دو سه دوره پیش بود که یکی از کاندیدای شورا ی شهر گفته بود اگه بعد از 1400 سال اردشیر بابکان از خواب بلند بشه و فیروزآباد رو ببینه هیچ تعجبی نخواهد کرد چرا که هیچ تغییری نکرده است،یکی دیگه گفته بود اگه این اتفاق بیافته حتما سکته خواهد کرد چرا که عقب مانده تر و ویران تر از 1400 سال پیش است !!!
فیروزآباد با همه ی پتانسیل های طبیعی و تاریخی و انسانی که داره یکی از محروم ترین مناطق استان فارس هست بجز عده ای کسبه و کارمند دولت ما بقی بیکار هستند،عده ای هم در روستاها و دشت های اطراف بصورت سنتی به کشاورزی و دامداری مشغولند
نبود کار و کارخانه ،کمبود فضای فرهنگی و آموزشی و تفریحی از بزرگترین مشکلات این شهر است،شاید باورتان نشود اما فیروزآباد یک مدرسه ی نمونه دولتی ندارد یا حتی یک سینما ندارد...
جوانان این شهر مجبورند آس و پاس بگردند و حتی فضای سالمی برای گذراندن وقت نداشته باشند
امیدوارم کسانی که بر مسندی از مسندهای این شهر مینشینند بیشتر بفکر این شهر و مردم این شهر باشند